تا از فروغ نگاه تو برخیزم
یک بار برای همیشه
خودم را میکشم
برمیخیزم و خاکسترهای سرد
از آسمان
از سنگها
تمام احساسشان را بر من فرو میبارند
ببین که چگونه هر لحظه، همه چیز، از هر سو تباه میشود
اشک بر چشمانم چیره میشود
لرزه بر پاهایم
میخواهم وحشیانه بر سر دنیا جیغ بکشم
ویران میشوم
چه کنم با این حجم سنگینِ سکوت
چه کنم که تمامم قفل شده است
لال شدهام
ناچار بدون کلمات شعر میگویم
کلیشه میشوم
تمام شعرهایم تکراری میشود
تمام شعرهایم خلاصه میشود در:
خیرهگی
خیره میشوم
به عطرت که در فضا پخش میشود
به تصویری که از جلوی چشمانم عبور میکند
به یاد میآورم تمام آن حرفهایی را که هنوز به تو نگفتهام
چه رنج عظیمی است
باز هم ماه، رازدار تمام حرفهای نزدهام میشود
چه رنج عظیمی است این حرفهای مانده در دل
نگاهت چه رنج عظیمی است...
یک بار برای همیشه
خودم را میکشم
برمیخیزم و خاکسترهای سرد
از آسمان
از سنگها
تمام احساسشان را بر من فرو میبارند
ببین که چگونه هر لحظه، همه چیز، از هر سو تباه میشود
اشک بر چشمانم چیره میشود
لرزه بر پاهایم
میخواهم وحشیانه بر سر دنیا جیغ بکشم
ویران میشوم
چه کنم با این حجم سنگینِ سکوت
چه کنم که تمامم قفل شده است
لال شدهام
ناچار بدون کلمات شعر میگویم
کلیشه میشوم
تمام شعرهایم تکراری میشود
تمام شعرهایم خلاصه میشود در:
خیرهگی
خیره میشوم
به عطرت که در فضا پخش میشود
به تصویری که از جلوی چشمانم عبور میکند
به یاد میآورم تمام آن حرفهایی را که هنوز به تو نگفتهام
چه رنج عظیمی است
باز هم ماه، رازدار تمام حرفهای نزدهام میشود
چه رنج عظیمی است این حرفهای مانده در دل
نگاهت چه رنج عظیمی است...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر